کد مطلب:77524 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

خطبه 040-در پاسخ شعار خوارج











«و من كلام له علیه السلام فی معنی الخوارج.»

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است در مقصد خوارج:

لما سمع علیه السلام قولهم «لا حكم الا لله» قال علیه السلام: «كلمه حق یراد بها باطل»

یعنی در زمانی كه شنید علیه السلام قول خوارج را كه نیست حكمی مگر از برای خدا، گفتند علیه السلام: كلمه ی حقی بود كه اراده كرده شده به آن كلمه ی باطل را.

منقول است كه وقتی كه امیرالمومنین علیه السلام از جنگ صفین مراجعت به كوفه كردند، خوارج رفتند به صحرای كوفه كه نام آن صحرای حرورا[1] است و صدا بلند كردند كه «لا حكم الا لله و لو كره المشركون. الا ان علیا و معاویه اشركا فی لله» یعنی نیست حكم از برای احدی مگر از برای خدا اگر چه نخواهند مشركان. آگاه باشید كه علی علیه السلام و معاویه مشرك گردیدند در خدا كه ادعای امارت و حكومت كردند و راضی به حكمین شدند. و این خبر به امیرالمومنین علیه السلام رسید و گفت:

«نعم انه لا حكم الا لله و لكن هولاء یقولون لا امره الا لله»

یعنی آری به تحقیق كه «لا حكم الا لله» و این كلمه، كلمه ی حق و صدق و مطابق واقع است، اما آن جماعت خوارج قصد آن معنی صدق راست نكرده اند از این كلمه، بلكه قصد كرده اند كه امارت و خلافت نمی باشد.

و اما آن معنی صحیح آن است كه هیچ امری از امور چه تكوینی و چه تشریعی در بقعه ی امكان واقع نمی شود مگر به حكم خدا و حاكم علی الاطلاق درباره ی مخلوقات تكوینا و تكلیفا خداست و اوست واجب الاطاعه در تكوین و تكلیف و به حكم و امر او

[صفحه 297]

امور به حد وجوب و لزوم می رسد و مالك و متصرف و آمر و ناهی در خلق او است و بس. لكن منافی این معنی نیست بودن انبیاء و اوصیاء در میان خلق به جهت انتظام امور معاش و معاد ایشان، بلكه از مقتضیات احكام خدائی این حكم است كه باید در میان خلق رئیسی و امیری باشد در جمیع ازمان و اعصار، تا امور معاش و معاد خلق انتظام یابد به ایشان و این رئیس و امیر البته از جانب الله واجب الاطاعه باشد و الا با عصیان خلق نظم منتظم نگردد. پس نفی كردن خوارج امیر و رئیس و خلیفه را باطل باشد.

«و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر یعمل فی امرته المومن. و یستمتع فیها الكافر و یبلغ الله فیها الاجل.»

یعنی به تحقیق كه لابد و ناچار است از برای مردم از امیری یا بر نیكوكار یا فاجر بدكردار و عامل از برای آخرت باشد در زمان امارت آن امیر بر نیكوكار، مومن و متمتع و برخوردار از دنیا باشد در زمان امارت آن فاجر، بدكردار كافر و می رساند خدای تعالی در آن امارت اجل و مرگ را، پس البته مومن برخوردار باشد و كافر زیانكار، زیرا كه در دنیا كار آخرت به كار آخرت می آید و در دنیا كار دنیا به كار دنیا آید نه به كار آخرت.

«و یجمع به الفی ء و یقاتل به العدو و تامن به السبل و یوخذ به للضعیف من القوی.»

یعنی و جمع می شود به امیر غنیمت و اموال و خراج و مقاتله و محاربه می شود با امیر دشمن را و امن می گردد به امیر راهها و گرفته می شود از برای ضعیف از قوی حقوق را.

و این از كلیات فواید امیر است در میان خلق و مصلحت بودن امیر در میان خلق، از بدیهیات اولیه است. و نظام عالم بی وجود امیر نمی گردد و هرج و مرج لازم می آید و امر مملكت واحده و ولایت واحده و خانه ی واحد و منزل واحد منتظم نشود الا به رئیس و امیر و بودن امیر از لوازم نظام كل است.

«حتی یستریح به بر[2] و یستراح من فاجر»

یعنی تا اینكه در راحت و آسایش باشند از امیر بر نیكوكار، یعنی مومن، زیرا كه كافر

[صفحه 298]

از جانب امیر بر هرگز آسایش نیابد و در راحت و آسایش بوده باشند مطلقا، چه مومن و چه كافر از جانب امیر فاجر، زیرا كه مومن نیز از حیثیت معاش از امیر فاجر در آسایش بود، اگر چه در امر معادش در زحمت و مشقت باشد و استراحت فاجر از فاجر ظاهر باشد.

و فی روایه اخری: لما سمع تحكیمهم قال: «حكم الله انتظر فیكم».

و در روایت دیگر است در زمانی كه شنید علیه السلام گفتن «لا حكم الا لله» ایشان را گفت علیه علیه السلام كه: «منتظرم حكم خدا را در شما،» یعنی جاری شدن حكم خدا را در ایشان به قتل، چنان كه واقع شد.

و كلمه ی تحكیم در این كلام مثل كلمه تهلیل و تسبیح است كه به معنی گفتن لا اله الا الله و سبحان الله است. و قال: «اما الامره البره فیعمل فیها التقی. و اما الامره الفاجره فیتمتع فیها الشقی الی ان تنقطع مدته و تدركه منیته.»

یعنی و گفت علیه السلام: اما امارت نیكوكار، پس عامل باشد در عصر آن تقی پرهیزكار، یعنی از برای آخرت و اما امارت بدكردار، پس برخوردار باشد در زمان آن شقی نابكار، تا اینكه منقطع بشود مدت عمر هر یك و دریابد هر یك را مرگ. و منتهای تمتع متمتع، تا وقت مرگ او باشد و بعد از آن معذب بود به نار و منتهای عمل عامل و زحمت و مشقت عمل او تا وقت مرگ او بود و بعد از آن برخوردار و متنعم باشد در دارالقرار.

[صفحه 299]


صفحه 297، 298، 299.








    1. حرورا دیهی است در ظاهر كوفه یا در دو میلی آن... (معجم البلدان یاقوت حموی) و به مناسبت جایگزین شدن خوارج در آن دیه در آغاز كار خود، به آنان حروریه نیز می گویند.
    2. در نسخه های دیگر نهج: حتی یستریح بر.